خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

بر پا شدن-ایجاد شدن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
دو به دو-دو تا دو تا
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن
رج کردن-رج بستن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

اله و بله(چنین و چنان)

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

ته خوار-بچه باز

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

 

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

اشک کوه(یاقوت، لعل)

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

چپری آمدن-زود آمدن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

 

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

پوشک-کهنه ی بچه

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

 

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

اِحلیل خوردن-فریب خوردن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

تخته زدن-پنبه زدن

پیه سوز- پی سوز

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

پای پس-عوض-تلافی

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دال-خمیده-کج

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

پشتک-پرش از پشت

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

پر و پاچه-پا-پاچه

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

تپه گذاشتن-بول کردن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

 

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

راحتی-دمپایی

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

جوغ-جوی آب

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

چشم زهره-ترس

پا خوردن-فریب خوردن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

توالت کردن-آرایش کردن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 
 

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

 

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

پیشاب-ادرار

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

دوسیه-پرونده

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

چرند گو-یاوه گو

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

 

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

 

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

چلو صاف کن-آبکش

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

چرند-حرف پوچ و بی معنی

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

اشک کوه(یاقوت، لعل)

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

راست رو-رو به رو-مقابل

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

زبان کوچکه-زبان کوچک

زیر گرفتن-زیر کردن

خریت-نادانی-حماقت
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

پا بَد-بد قدم

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

بنده منزل-خانه ی من

خالی خالی-بدون چیز دیگری

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

 

خیط کاشتن-خطا کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

پشه زدن-نیش زدن پشه

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

 
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

ابوقراضه-ابوطیاره

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

چرک و خون-چرک آلوده به خون

خاکه-خرده ی هر چیزی

حرف-سخن-گفتار-کلام

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

چراغان شدن-جشن گرفتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

آبِ کبود(آسمان)
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

دور از جناب ب-لانسبت

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

چال افتادن-گود شدن

چراغان کردن-جشن گرفتن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

 

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

 

چراغان شدن-جشن گرفتن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

رضا شدن-راضی شدن

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

خلاف-جرم

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چاره ساز-خداوند

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

خلق الله-مردم

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

جگر-عزیز-عزیز دلم

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

جامه شور-رختشوی

 

اشک تمساح-گریه ی دروغین

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

خیز-ورم-آماس

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

 

از زبان افتادن-لال شدن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

 

دک و دنده-بالا تنه

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آب آتش مزاج(می سرخ)

رمباندن-خراب کردن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

تک و تا-جنب و جوش

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

زیر شلواری-زیر جامه

چُس افاده-افاده ی بی جا

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

 

حاضر به یراق-حاضر و آماده

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

رومیزی-منسوب به میز

زن بردن-همسر گرفتن مرد

بابا غوری-نابینا-کور

خمیره-سرشت-ذات

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

پنج تن آل عبا- پنج تن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

 

جَخت-متضاد صبر

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

خاطر جمع-مطمئن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

زُل-خیره
چیل-آدم بد بیار

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

 

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

چینه کشی-شغل چینه کش

 

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

دستِ چپ-سمت چپ

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

دال-خمیده-کج

تلکه بند شدن- تلکه کردن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

اُرُسی-کفش

دو لبه-دارای لب کلفت

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

بی معنی- بیخود

زردنبو-زردمبو

حیوونکی-نگا حیوانکی

آلکلی(معتاد به الکل)

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چله نشینی-خانه نشینی

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

تپق-گرفتگی زبان

تیر در کردن-تیراندازی کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

آن سفر-آن بار-آن دفعه

جلز و ولز-سوز و گداز

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

تَخم-مهمل تَخم

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

خانم-زن بدکاره-هرزه

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
پُف-فوت-ورم-آماس

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

 

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

 
اکبیری-زشت-بی‌ریخت
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

 
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

آی زرشک(آی زکی)

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

ریق افتادن-ریغ افتادن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

دو لَتی-در دو لنگه ای

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

 

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

پنج تن آل عبا- پنج تن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

 

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

افسارگسیخته(سرکش)

اوضاع احوال-وضع و حال

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

دست آموز-تربیت شده-آموخته

حق التدریس-مزد آموزگار

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

اُرُسی-کفش

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

آبِ کبود-آسمان

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

بکن نکن-امر و نهی

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پس رفتن-عقب رفتن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

چیز-آلت تناسلی

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

حق الزحمه-دستمزد

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

توان هماوردی با کسی را داشتن

 

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

 

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

حاجی ارزانی-گران فروش

آب آتش زده(اشک)

حساب سوخته-بدهی قدیمی

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

آبِ دندان(حریف ساده)

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

چرک کردن-عفونت کردن زخم

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

آشغالی(سپور)

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
خط افتادن-خراش افتادن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

چینه کشی-شغل چینه کش

 

خم شدن-دولا شدن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

خودفروش-فاحشه-خائن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

دمدمی مزاج-دمدمی

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
دم بازی-چاپلوسی-تملق

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

جامغولک-حقه-حیله

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

بازداشتگاه-زندان موقت

خیس شدن-تر شدن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

تُف کار-بچه باز

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

تر دماغ-سرحال-شنگول

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

 
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
 

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
توجیهی-برنامه های توضیحی

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

 

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

آبِ دندان-حریف ساده

تنوری-پخته شده در تنور

جور به جور-نگا. جوراجور

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

حلال-زن یا شوهر

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

بقچه بندی-ران چاق

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

جیره-سهم معین

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

دو به هم زن-دو به هم انداز

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

درشت-حرف زشت-دشنام

 

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

رایانه-کامپیوتر

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

پات-بی آبرو-بی تربیت
چته ؟-تو را چه می شود ؟

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

دست آموز-تربیت شده-آموخته

زهره کردن-بسیار ترساندن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

جفنگیات-سخنان یاوه

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

چوچول باز-دغل-بی حیا

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

تنگ هم-چسبیده به هم

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

از دست دادن-گم کردن

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)